Simorgh روزي يك دختره پادشاهي در شهر غریبی گمشده بود و برای خوابیدن نزد شیخی رفت بعد از 3روز شیخ قصد تجاوز به دختر را کرد؛دختر از پنجره فرار کرد و به کوچه بن بستی رسید چند مرد مستي را دید و از ترس بیهوش شد فردا كه بهوش اومددید پیش خواهرو مادر اون مردان مست هست و با خود گفت: روزی اگر حاکم شوم خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد،ترک تسبیح و دعا خواهم کرد،وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد تا نگویند که مستان ز خدا بی خبرند؛ نظرات شما عزیزان: مهرناز
![]() ساعت15:18---17 مهر 1392
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
درباره وبلاگ ![]() به وبلاگ من خوش آمدید سلام به دوستاي گلم. مطالب اين وبلاگ احتمالا ب درد کسي نميخوره چون خاطرات درپيت خودمو توش مينويسم! البته سعي ميکنم مطالب قشنگي هم ک ب زندگي و خاطرات و احساسم مربوط باشه بذارم ک شايد اونا ب درد شما بخوره. در کل اگه از مطلبي يا عکسي خوشم بياد ميذارمش تو وبلاگم هرچند تکراري باشه. خوشحال ميشم نظر شما رو هم بدونم. اگه خعلي درپيت مينويسم و حالت بد شد حق توهين نداري چون وبلاگ خودمه عشقي مطلب ميذارم. در واقع اين دفتر خاطراتمه پ يا نخونش يا ميخوني نظر هوايي نده نظرت کاربردي باشه! ديگههههه..... فعلا همين! ♥♥♥♥ موفق باشي دوست خوبم ♥♥♥ آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
![]()
|
|||||||||||||||||||
![]() |